اواخر فروردین سال ۱۳۶۰ مردی خوش سیما با محاسنی سفید به همراه وسیله نقلیه ای که غذا بچه ها را پخش می کرد از ماشین پیاده شده و سراغ فرمانده را گرفت، فرمانده نبودند، او را به داخل سنگر خود راهنمایی کردم بچه ها با دیدن میهمان بسیار خوشحال شدند و استقبال گرمی رو بجا آوردند و با شربت آبلیمو و چای از ایشون پذیرایی کردند علت حضور پیر مرد شاهرودی را پرسیدیم در حالیکه از مفقود شدن فرزندش مهدی در اواخر سال ۵۹ در منطقه دیزلی مریوان خبر می داد ادامه داد پریشب مهدی به خواب مادرش آمده و گفته به پدرم بگو بیاید و جنازه مرا ببرد.
جوابی نداشتیم به او بدهیم چند ساعت بعد برادر یاسر (فرمانده) آمدند و پدر را به سنگر خود برده و ایشان را به صبر و حوصله دعوت کردند که شاید انشاالله پسرش مهدی زنده باشد چون خبر قطعی از او نداشتیم بالاخره ایشان مجاب شدند که به شاهرود بر گردند و منتظر بمانند.
یک هفته بعد دیدیم پیر مرد دوباره به منطقه برگشتند.
همه با کنجکاوی در سنگر فرمانده جمع شدیم تا ببینیم قضیه بازگشت مجدد ایشون از چه قرار می تونه باشه!
پدر گفت: مهدی مجددا به خواب مادرش آمده و گفته بیاید جنازه منو ببرید. سکوت عجیبی حاکم شده بود و چهره فرمانده از تعجب در هم ریخته بود. وقت نماز بود بعد از اتمام نماز مشغول صرف نهار بودیم که بی سیمچی خبر آورد که فرمانده گروه گشت تماس گرفته و می گوید یک جنازه از زیر برف بیرون آمده و مشخصات پلاکش به نام سید مهدی می باشد.
سید مهدی حسینی
بله درست بود!
سید مهدی همان شهیدی بود که پدر را مامور بردن جنازه اش کرده بود.
شهیدان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورزند
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
گلواژه های نـــــاب و پرمعنای زندگی
تشنه امام زمان بشو تا خواب امام زمان ببینی!
فاسقي که در شب عروسي اش عاقبت به خير شد
خداحافظ همگی دوستانو بزرگوارن خوبم
733045 بازدید
370 بازدید امروز
357 بازدید دیروز
1502 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian